با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉
شرکت در نظرسنجی

    Network

    ˈnetwɜrːk ˈnetwɜːk
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      networked

    • شکل سوم:

      networked

    • سوم شخص مفرد:

      networks

    • وجه وصفی حال:

      networking

    • شکل جمع:

      networks

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable B2
    شبکه
    - a network of roads
    - شبکه‌ی راه‌ها
    - a network of canals
    - شبکه‌ی آبراه‌ها
    - a network of nerves
    - شبکه‌ی اعصاب
    - electricity network
    - شبکه‌ی برق
    - an espionage network
    - شبکه جاسوسی
    - a terrorist network
    - شبکه تروریستی
    - a television network
    - شبکه‌ی تلویزیونی
    - network analysis
    - تحلیل شبکه
    - network hardware
    - سخت‌افزار شبکه
    نمونه‌جمله‌های بیشتر
    noun
    تور، تورینه، هر چیز مشبک (مانند تور سیمی یا غربال)
    noun countable
    شبکه توری، شبکه ارتباطی، وابسته به شبکه
    - network news
    - خبر شبکه‌ای (در برابر خبر محلی که از ایستگاه به‌خصوصی پخش می‌شود)
    - The entire country is networked with canals and railways.
    - سرتاسر کشور دارای شبکه‌ای از آبراه و راه‌آهن است.
    noun
    کامپیوتر (سازگانی مرکب از یک یا چند کامپیوتر و پایانه و چاپگر و غیره) شبکه، همبند
    اصطلاحات و لغات مربوط به کامپیوتر
    verb - transitive
    همبند کردن، شبکه‌ای کردن
    verb - transitive
    پخش شده توسط کلیه‌ی ایستگاه‌های بنگاه پراکنش
    verb - transitive
    تورسازی، توری سازی، ساختن پارچه‌ی توری، تورینه سازی
    verb - transitive
    شبکه درست کردن، تماس برقرار کردن، دارای شبکه کردن یا شدن، شبکه‌بندی کردن
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد network

    1. noun system of connections
      Synonyms: arrangement, artery, chain, checkerboard, circuitry, complex, convolution, crisscross, fabric, fiber, grid, grill, grillwork, hookup, interconnections, jungle, labyrinth, maze, mesh, net, netting, nexus, organization, patchwork, plexus, reticulation, reticule, screening, structure, system, tessellation, tracks, wattle, weave, web, wiring
    2. verb to socialize for professional or personal gain
      Synonyms: associate, circulate, hobnob, make contacts, meet, meet and greet, mingle, rub elbows, schmooze

    ارجاع به لغت network

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «network» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/network

    لغات نزدیک network

    پیشنهاد بهبود معانی