امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Nurture

ˈnɜːrtʃər ˈnɜːtʃə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
خوراک دادن، تغذیه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- as a child, he had not been nurtured well.
- در کودکی خوب تغذیه نشده بود.
- The tree grows well in his nurture.
- درخت با تغذیه کردن او خوب رشد می‌کند.
verb - transitive
(بچه و جانور) پرورش دادن، بارآوردن، بزرگ کردن
- to nurture plants
- گیاه پرورش دادن
verb - transitive
تربیت کردن، فرهیختن، آموزش دادن
- a place where poets are nurtured.
- محلی که در آن شعرا را تربیت می‌کنند.
noun
خوراک، غذا، تغذیه، قوت
- he ate and took nurture for the road.
- او غذا خورد و مقداری هم برای بین راه برد.
noun
پرورش، فرهیخت، تربیت، پروردن
- a good atmosphere for the nurture of future scientists
- محیط خوبی برای پرورش دانشمندان آینده
- Is success due to nurture or to nature?
- آیا موفقیت مربوط به عوامل محیطی یا عوامل موروثی است؟
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nurture

  1. noun development, nourishment
    Synonyms:
    breeding care diet discipline edibles education feed food instruction nutriment provender provisions rearing subsistence sustenance training upbringing viands victuals
    Antonyms:
    deprivation ignorance neglect starvation
  1. verb feed, care for
    Synonyms:
    back bolster bring up cherish cultivate develop discipline educate foster instruct nourish nurse nursle provide raise rear school support sustain tend train uphold
    Antonyms:
    deprive ignore neglect starve

ارجاع به لغت nurture

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nurture» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nurture

لغات نزدیک nurture

پیشنهاد بهبود معانی