امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Observe

əbˈzɜrːv əbˈzɜːv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    observed
  • شکل سوم:

    observed
  • سوم‌شخص مفرد:

    observes
  • وجه وصفی حال:

    observing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
مشاهده کردن، ملاحظه کردن، دیدن، گفتن، مراعات کردن، (قانون یا وظیفه یا سنت و غیره) رعایت کردن، پیروی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- A good citizen observes laws.
- شهروند خوب قوانین را رعایت می‌کند.
- observing common decencies
- مراعات اصول و نزاکت‌های معمول
verb - transitive
برپاداشتن (جشن و غیره)
- We always observed birthdays.
- ما همیشه زادروزها را جشن می‌گرفتیم.
verb - transitive
مورد مطالعه‌ی علمی قرار دادن، پژوهیدن، (پس از پژوهش) به نتیجه رسیدن، نتیجه‌گیری کردن، برنگری کردن
- For years he has been observing ant colonies.
- سال‌ها است که درباره‌ی دسته‌های مورچه پژوهش می‌کند.
verb - intransitive
متوجه شدن، مورد مداقه قرار دادن، تحت توجه قرار دادن، عنایت کردن
- I have observed that foreign students tend to isolate themselves.
- متوجه شده‌ام که شاگردان برون‌مرزی به انزوا گرایش دارند.
verb - intransitive
اظهار کردن، اظهار نظر کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد observe

  1. verb see, notice
    Synonyms:
    beam behold catch contemplate detect dig discern discover distinguish eagle-eye espy examine eyeball flash get a load of get an eyeful of inspect keep one’s eye on lamp look at make out mark mind monitor note pay attention to perceive pick up on read recognize regard scrutinize spot spy study survey take in view watch witness
    Antonyms:
    ignore miss overlook
  1. verb comment, remark
    Synonyms:
    animadvert commentate declare mention mouth off note opine say state wisecrack
    Antonyms:
    be quiet forget
  1. verb celebrate, commemorate
    Synonyms:
    dedicate hold honor keep remember respect revere reverence solemnize venerate
    Antonyms:
    forget miss
  1. verb abide by, obey
    Synonyms:
    adhere adopt comply comply with conform follow fulfill heed honor keep mind perform respect
    Antonyms:
    break violate

ارجاع به لغت observe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «observe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/observe

لغات نزدیک observe

پیشنهاد بهبود معانی