امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Obstacle

ˈɑːbstəkl ˈɒbstəkl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    obstacles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
گیر، مانع، رداع، سد جلو راه، محظور، پاگیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Her father's objection was their only obstacle.
- مخالفت پدر دختر یگانه مانع آن‌ها بود.
- the removal of an obstacle in the throat
- رفع آنچه که راه گلو را بسته است
- bureaucratic obstacles
- موانع اداری (دیوان سالاری)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد obstacle

  1. noun impediment, barrier
    Synonyms:
    bar block booby trap bump catch Catch-22 check clog crimp difficulty disincentive encumbrance hamper handicap hang-up hardship hindrance hitch hurdle interference interruption joker monkey wrench mountain obstruction restriction rub snag stumbling block traverse vicissitude
    Antonyms:
    advantage assistance blessing clearance help

Collocations

Idioms

ارجاع به لغت obstacle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «obstacle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/obstacle

لغات نزدیک obstacle

پیشنهاد بهبود معانی