امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Officious

əˈfɪʃəs əˈfɪʃəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بادمجان دور قاب‌چین، خوش خدمت، فضول‌باشی، نخود هر آش، مداخله‌گر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- an officious person.
- یک شخص مداخله‌گر.
- on the other hand, there are still many officious people.
- از سوی دیگر، افراد نخود هر آش (بادمجان دور قاب چین) زیادی وجود دارند.
adjective
(دیپلماسی) غیر رسمی، خودمانی (در برابر: رسمی official)
- officious conversation between foreign ministers.
- مذاکره غیررسمی میان وزیران خارجه.
adjective
(در اصل) آماده به خدمت، مشتاق خدمتگذاری، خوش کار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد officious

  1. adjective self-important, dictatorial
    Synonyms:
    busy forward impertinent inquisitive interfering intrusive meddlesome meddling obtrusive opinionated overzealous pragmatic pushy rude
    Antonyms:
    modest shy timid

لغات هم‌خانواده officious

ارجاع به لغت officious

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «officious» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/officious

لغات نزدیک officious

پیشنهاد بهبود معانی