امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ordeal

ɔːrˈdiːl / / ˈɔːrdiːl ɔːˈdiːl / / ˈɔːdiːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    ordeals

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
امتحان سخت برای اثبات بی‌گناهی، کار شاق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- to pass an ordeal
- از هفت‌خوان رستم گذشتن
- ordeal of fire
- گناه آزمون با آتش، اثبات بی‌گناهی با گذشتن از آتش
- ordeal by battle
- گناه آزمون از راه نبرد، گناه آزمون رزمی
- to pass the ordeal of a trial
- از هفت خوان محاکمه گذشتن
- Facing my bad-tempered teacher was quite an ordeal.
- روبه‌رو شدن با معلم بدخلق من کار بسیار شاقی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ordeal

  1. noun trouble, suffering
    Synonyms:
    affliction agony anguish calamity calvary cross crucible difficulty distress nightmare test torment torture trial tribulation visitation
    Antonyms:
    happiness pleasure

ارجاع به لغت ordeal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ordeal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ordeal

لغات نزدیک ordeal

پیشنهاد بهبود معانی