امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Overcharge

ˌoʊvərˈtʃɑːrdʒ ˌəʊvəˈtʃɑːdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    overcharged
  • شکل سوم:

    overcharged
  • سوم‌شخص مفرد:

    overcharges
  • وجه وصفی حال:

    overcharging

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive adverb
زیاد حساب کردن، در قیمت اجحاف کردن، قیمت اضافی، غلو کردن، بیش از ظرفیت پرکردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The shopkeeper overcharged me.
- مغازه‌دار از من زیادی پول گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overcharge

  1. verb To exploit (another) by charging too much for something
    Synonyms:
    fleece soak cheat clip rip-off nick overtax charge to excess gouge overburden surcharge strain embellish overload lay it on extortion scalp gazump gyp skin diddle pad plume pluck stick rob hook
    Antonyms:
    undercharge
  1. verb To make (something) seem greater than is actually the case
    Synonyms:
    exaggerate hyperbolize inflate magnify overstate

ارجاع به لغت overcharge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overcharge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overcharge

لغات نزدیک overcharge

پیشنهاد بهبود معانی