با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Painfully

ˈpeɪnfəli ˈpeɪnfəli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb
به‌طور دردناک، به‌طور دردآور
- Without surgery, this animal will die slowly and painfully.
- بدون جراحی، این حیوان به‌آرامی و به‌طور دردناک تلف خواهد شد.
- She coughed painfully.
- به‌طرز دردناکی سرفه کرد.
adverb
به‌شدت، شدیداً
- I am painfully aware that I have made mistakes.
- به‌شدت آگاه هستم که اشتباه‌هایی مرتکب شده‌ام.
- He’s a bright boy, but painfully shy.
- پسر باهوشی است، اما به‌شدت خجالتی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد painfully

  1. adjective With pain
    Synonyms: in pain, achingly, in suffering, racked by pain, sorely, with-difficulty
  2. adjective With extreme care
    Synonyms: painstakingly, slowly, tortuously
  3. adverb In or as if in pain
    Synonyms: distressingly, sorely
    Antonyms: painlessly

لغات هم‌خانواده painfully

ارجاع به لغت painfully

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «painfully» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/painfully

لغات نزدیک painfully

پیشنهاد بهبود معانی