امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Painter

ˈpeɪnt̬ər ˈpeɪntə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    painters

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
هنر نقاش، نگارگر، پیکرنگار، نگارنده‌ی پیکر، صورت‌ساز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- My friend's dad is a famous painter.
- پدر دوستم نقاش معروفی است.
- The painter carefully mixed colors on his palette.
- نقاش بادقت رنگ‌ها را روی پالتش مخلوط می‌کند.
noun countable
کسب‌وکار رنگ‌کار
- I hired a professional painter to update the walls in my home.
- من یک رنگ‌کار ماهر را گرفتم تا دیوارهای خانه‌ام را جدید کند.
- The painter arrived early to begin working on the living room.
- رنگ‌کار زود آمد تا کار در اتاق نشیمن را شروع کند.
noun countable
افسار قایق، افسار عرشه
- The sailor reached out, grasping for the dangling end of the painter.
- ملوان دستش را دراز کرد و انتهای آویزا افسار عرشه را گرفت.
- I grabbed onto the painter to steady myself as we approached shore.
- وقتی به ساحل نزدیک شدیم، افسار قایق را گرفتم تا خودم را ثابت نگه دارم.
noun countable
جانورشناسی شیر کوهی، پوما، گربه‌ی وحشی link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده
- A painter is known for its ability to blend in with its surroundings while hunting.
- شیر کوهی به‌دلیل توانایی‌اش در ترکیب شدن با محیط اطراف خود در هنگام شکار شناخته‌شده است.
- The cougar's fierce roar echoed through the wilderness.
- صدای غرش خشم‌آلود پوما در بیابان طنین‌انداز شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد painter

  1. noun A house painter
    Synonyms:
    interior decorator calciminer dauber paint-slinger
  1. noun An artist
    Synonyms:
    artisan artist cougar illustrator miniaturist portrait painter craftsman etcher landscapist draftsman sketcher cartoonist artificer puma animator dauber catamount friesz benton botticelli delacroix cassatt boucher corot mountain lion correggio chirico courbet gleizes daumier copley degas ensor dubuffet hodler feininger panther duchamp dufy graves eakins fragonard hogarth marquet gainsborough ingres gauguin greuze felis-concolor kent gris masolino grosz kirchner hals lippi limburg manet masson marin mantegna masaccio mondrian michelangelo monet murillo ozenfant nolde orozco raphael picasso romney pissarro picabia poussin rousseau rembrandt ryder rivera aquarellist sargent luminist

لغات هم‌خانواده painter

ارجاع به لغت painter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «painter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/painter

لغات نزدیک painter

پیشنهاد بهبود معانی