با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Pair

per peə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    paired
  • شکل سوم:

    paired
  • سوم شخص مفرد:

    pairs
  • وجه وصفی حال:

    pairing
  • شکل جمع:

    pairs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
جفت
- He always kept a pair of gloves in his car.
- همیشه یک جفت دستکش در ماشینش نگه می‌داشت.
- I bought a pair of shoes yesterday.
- دیروز یک جفت کفش خریدم.
- Earrings are only sold in pairs.
- گوشواره فقط جفتی فروخته می‌شود.
noun countable
زوج
- The pair living next door have two children.
- زوجی که در خانه‌ی مجاور زندگی می‌کنند، دو بچه دارند.
- The pair looked happy together.
- این زوج با هم خوشحال به نظر می‌رسیدند.
noun countable
جانورشناسی جفت
- I spotted a pair of swans.
- یک جفت قو را دیدم.
- Some animals live in pairs.
- برخی جانوران به‌صورت جفت زندگی می‌کنند.
- The zookeeper introduced a new pair of lions into the enclosure.
- نگهبان باغ‌وحش یک جفت شیر ​​جدید را وارد فضای محصور کرد.
verb - intransitive verb - transitive
دوتادوتا با هم جور کردن، جفت کردن، جور کردن، دوتادوتا با هم جور شدن، جفت شدن، جور شدن
- Can you pair the wine glasses and set them on the dining table?
- آیا می‌توانید گیلاس‌های شراب را جفت کنید و روی میز ناهارخوری بچینید؟
- The socks were paired together in the laundry.
- جوراب‌ها در لباس‌شویی با هم جفت شده بودند.
- The teacher paired the students.
- معلم دانش‌آموزان را دوتادوتا با هم جور کرد.
- The designer paired the colors.
- طراح رنگ‌ها را با هم جور کرد.
- They paired a couple of cards.
- او دو ورق (بازی) را با هم جور کرد.
noun countable
کالبدشناسی جفت
- The pair of hands crafted a beautiful sculpture.
- این جفت دست مجسمه‌ی زیبایی ساختند.
- Her pair of eyes sparkled with excitement as she opened the gift.
- وقتی هدیه را باز کرد، جفت چشمانش از هیجان برق زدند.
noun countable
جفت (دو ورق یک‌جور)
- He won the game with a pair of aces.
- او بازی را با یک جفت تک‌خال برد.
- The player was confident with his pair of queens.
- این بازیکن به جفت بی‌بی خود اطمینان داشت.
noun
جانورشناسی دو اسب (رام‌شده) (در کنار هم)
- The farmer hitched the pair to the plow.
- کشاورز این دو اسب را به گاوآهن چسباند.
- The carriage driver guided the pair with skill.
- درشکه‌چی با مهارت این دو اسب را هدایت کرد.
noun countable
سیاست جفت ممتنع (در پارلمان) (که توافق می‌کنند در رأی‌گیری شرکت نکنند)
- The two members formed a pair and pledged not to cast their votes on the matter.
- این دو عضو یک جفت ممتنع را تشکیل دادند و متعهد شدند که در این مورد رأی خود را به صندوق نیندازند.
- The pair agreed to abstain from voting on the controversial zoning issue.
- این جفت ممتنع موافقت کردند که از دادن رأی درمورد موضوع بحث‌برانگیز منطقه‌بندی خودداری کنند.
verb - transitive
جانورشناسی جفت‌ کردن، جفت گرفتن (دو حیوان)
- Spring is the season when most birds pair off.
- بهار فصلی است که در آن بیشتر پرندگان جفت می‌گیرند.
- He paired the sheep for mating season.
- او گوسفندها را برای فصل جفت‌گیری جفت کرد.
verb - transitive
کامپیوتر جفت کردن (برقراری ارتباط بین مجموعه‌ای از دستگاه‌ها یا سیستم‌های شبکه)
- The technician paired the printer to the computer.
- کارشناس فنی چاپگر را با رایانه جفت کرد.
- The IT specialist paired the new employee's laptop to the company's network.
- متخصص فناوری اطلاعات لپ‌تاپ کارمند جدید را با شبکه‌ی شرکت جفت کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pair

  1. noun two of something
    Synonyms: brace, combination, combine, combo, couple, deuce, doublet, duality, duo, dyad, match, mates, span, team, twins, two, two of a kind, twosome, yoke
    Antonyms: one, single
  2. verb make, become a twosome
    Synonyms: balance, bracket, combine, couple, join, marry, match, match up, mate, pair off, put together, team, twin, unite, wed, yoke
    Antonyms: divide, separate, sever

Phrasal verbs

  • pair off

    دو تا دو تا کردن یا شدن، جفت کردن یا شدن

  • pair up with somebody

    گروه دو نفری تشکیل دادن

Collocations

  • in pairs

    دوتا دوتا، جفتی، به‌صورت زوج

Idioms

ارجاع به لغت pair

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pair» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pair

لغات نزدیک pair

پیشنهاد بهبود معانی