امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Periodically

ˌpiriˈɑːdɪkəli ˌpɪərɪˈɒdɪkl̩i
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adverb
به‌صورت دوره‌ای، در فواصل معین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد periodically

  1. adverb Once in a while; at times
    Synonyms:
    sporadically betimes intermittently occasionally sometimes
  1. adjective With little or no deviation
    Synonyms:
    rhythmically systematically annually

ارجاع به لغت periodically

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «periodically» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/periodically

لغات نزدیک periodically

پیشنهاد بهبود معانی