با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Pitcher

ˈpɪtʃər ˈpɪtʃə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    pitchers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
انگلیسی بریتانیایی کوزه
- She poured water from the pitcher into her glass.
- او آب را از کوزه داخل لیوانش ریخت.
- I bought a beautiful ceramic pitcher for my mother as a gift.
- یک کوزه‌ی سرامیکی زیبا برای مادرم هدیه خریدم.
noun countable
انگلیسی آمریکایی پارچ
- a pitcher of water
- یک پارچ آب
- The pitcher was filled to the brim with refreshing lemonade.
- پارچ تا لبه با لیموناد تازه پر شد.
noun countable
ورزش پرتاب‌کننده (بیسبال)
- The coach called for a new pitcher to come into the game.
- مربی خواستار ورود یک پرتاب‌کننده‌ی تازه‌نفس به بازی شد.
- Our team needs to find a reliable starting pitcher for next season.
- تیم ما باید برای فصل آینده یک بازیکن پرتاب‌کننده‌ی قابل‌اعتماد پیدا کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pitcher

  1. noun jug
    Synonyms: amphora, bottle, canteen, carafe, container, crock, cruet, decanter, ewer, flagon, flask, jar, vase, vessel
  2. noun baseball pitcher
    Synonyms: ace, baseball player, closer, hurler, knuckleballer, middle reliever, reliever

ارجاع به لغت pitcher

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pitcher» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pitcher

لغات نزدیک pitcher

پیشنهاد بهبود معانی