با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Pitchfork

ˈpɪtʃfɔːrk ˈpɪtʃfɔːk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive
دوشاخه، چنگال، شانه، پنجه
- He pitchforked the hay into the truck.
- او کاه را با چنگک توی کامیون می‌انداخت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pitchfork

  1. noun An implement
    Synonyms: hayfork, three-tined fork, header fork
  2. verb Lift with a pitchfork
    Synonyms: fork

ارجاع به لغت pitchfork

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pitchfork» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pitchfork

لغات نزدیک pitchfork

پیشنهاد بهبود معانی