با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Pivot

ˈpɪvət ˈpɪvət
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pivoted
  • شکل سوم:

    pivoted
  • سوم شخص مفرد:

    pivots
  • وجه وصفی حال:

    pivoting
  • شکل جمع:

    pivots

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

مفصل، لولا
noun verb - transitive verb - intransitive
محور، مدار، میله، پاشنه، مخور چرخ، (مجازاً) عضو مؤثر، محور اصلی کار، نقطه اتکا ، روی چیزی چرخیدن، روی پاشنه گشتن، چرخیدن، چرخاندن، روی پاشنه چرخیدن
- He proved to be the pivot of the company's success.
- عملاً نشان داد که عامل اصلی موفقیت شرکت است.
- The pivot of the matter is whether they will or will not agree.
- اصل مطلب این است که آیا موافقت خواهند کرد یا نه.
- Soon she herself became the pivot of attention.
- به زودی خود او مرکز توجه شد.
- a pivoted mechanism
- یک دستگاه قابل‌چرخش
- The guns are mounted in such a way as to pivot easily in every direction.
- توپ‌ها طوری سوار شده‌اند که به‌آسانی به هر طرف به چرخند.
- She pivoted to the left and fell on the ground.
- او به طرف چپ چرخید و بر زمین افتاد.
- The future pivots on what is done today.
- آینده منوط است به آنچه امروز انجام می‌شود.
- a pivot cannon
- توپ چرخان
- a pivot man on the football team
- یک بازیکن کلیدی در تیم فوتبال
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pivot

  1. noun center point about which something
    Synonyms: revolves axis, axle, center, focal point, fulcrum, heart, hinge, hub, kingpin, shaft, spindle, swivel, turning point
    Antonyms: exterior, exteriority, outside
  2. verb revolve around center point
    Synonyms: be contingent, depend, hang, hinge, rely, rotate, sheer, spin, swivel, turn, twirl, veer, volte-face, wheel, whip, whirl

ارجاع به لغت pivot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pivot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pivot

لغات نزدیک pivot

پیشنهاد بهبود معانی