با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Plateau

plæˈtoʊ ˈplætəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    plateaued
  • شکل سوم:

    plateaued
  • سوم شخص مفرد:

    plateaus
  • وجه وصفی حال:

    plateauing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
فلات، زمین مسطح
- the Iranian plateau
- فلات ایران
- Land prices seem to have reached a plateau.
- ظاهراً قیمت زمین ثابت شده است.
- a learning plateau
- ترازه‌ی یادگیری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد plateau

  1. noun level; flat, often high, land
    Synonyms: elevation, highland, mesa, plain, stage, table, tableland, upland

ارجاع به لغت plateau

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «plateau» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/plateau

لغات نزدیک plateau

پیشنهاد بهبود معانی