امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Possession

pəˈzeʃn pəˈzeʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    possessions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
تصرف، دارایی، مالکیت، ید تسلط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- possession of wealth and power
- داشتن ثروت و قدرت
- He lost all of his possessions in the war.
- در جنگ همه‌ی دارایی خود را از دست داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد possession

  1. noun control, ownership
    Synonyms:
    custody dominion hold occupancy occupation possessorship proprietary proprietary rights proprietorship retention tenancy tenure title
    Antonyms:
    lack need want
  1. noun something owned; property
    Synonyms:
    accessories appointments appurtenances assets baggage belongings chattels effects equipment estate fixtures furnishings furniture goods impedimenta paraphernalia province real estate settlement tangibles territory things trappings tricks wealth

Collocations

ارجاع به لغت possession

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «possession» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/possession

لغات نزدیک possession

پیشنهاد بهبود معانی