امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Practicing

ˈpræktɪsɪŋ ˈpræktɪsɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    practiced
  • شکل سوم:

    practiced
  • سوم‌شخص مفرد:

    practices

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(مربوط به رعایت تعالیم و احکام دینی و نظام اعتقادی و غیره) اهل عمل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a practising Muslim
- مسلمانی اهل عمل
- a practicing Catholic
- کاتولیکی اهل عمل
adjective
(در یک شغل خاص) فعال
- a practising doctor
- پزشکی فعال
- a practising solicitor
- مشاور حقوقی فعال
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد practicing

  1. verb To put into action or use
    Synonyms:
    utilizing using implementing exploiting exercising employing applying
  1. verb Carry out or practice; as of jobs and professions
    Synonyms:
    pursuing following doing functioning exercising
  1. verb Avail oneself to
    Synonyms:
    drilling using training repeating exercising rehearsing preparing iterating processing reciting applying playing performing studying doing
    Antonyms:
    ceasing forgetting halting stopping neglecting
  1. verb Engage in or perform
    Synonyms:
    rehearsing committing

لغات هم‌خانواده practicing

ارجاع به لغت practicing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «practicing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/practicing

لغات نزدیک practicing

پیشنهاد بهبود معانی