امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Premonition

ˌpreməˈnɪʃn / / ˌpriː- ˌpreməˈnɪʃn / / ˌpriː-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    premonitions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
تحذیر، اخطار، برحذر داشتن، فکر قبلی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Falling leaves gave a premonition of winter.
- برگ‌های خزان از زمستان خبر می‌دادند.
- I had a premonition that something bad would happen.
- به دلم برات شده بود که اتفاق بدی روی خواهد داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد premonition

  1. noun feeling that an event is about to occur
    Synonyms: apprehension, apprehensiveness, feeling, feeling in bones, foreboding, forewarning, funny feeling, handwriting on wall, hunch, idea, intuition, misgiving, omen, portent, prenotion, presage, presentiment, sign, sinking feeling, suspicion, vibes, vibrations, warning, wind change, winds, winds of change, worriment

ارجاع به لغت premonition

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «premonition» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/premonition

لغات نزدیک premonition

پیشنهاد بهبود معانی