با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Prolific

prəˈlɪfɪk prəˈlɪfɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
پرزا، حاصلخیز، بارور، نیرومند، پرکار، فراوان
- Rabbits are prolific animals.
- خرگوش جانور پر زاد و ولدی است.
- a prolific writer
- نویسنده‌ای با آثار متعدد
- a forest that is prolific of pines
- جنگلی که درخت کاج بسیار دارد
- Iran is prolific of brave people!
- ایران پر از اشخاص شجاع است!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prolific

  1. adjective fruitful, productive
    Synonyms: abounding, abundant, bountiful, breeding, copious, creative, fecund, fertile, generating, generative, luxuriant, profuse, proliferant, rank, reproducing, reproductive, rich, spawning, swarming, teeming, yielding
    Antonyms: barren, fruitless, impotent, unfruitful, unproductive

ارجاع به لغت prolific

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prolific» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prolific

لغات نزدیک prolific

پیشنهاد بهبود معانی