با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Propitiate

prəˈpɪʃieɪt prəˈpɪʃieɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    propitiated
  • شکل سوم:

    propitiated
  • سوم شخص مفرد:

    propitiates
  • وجه وصفی حال:

    propitiating

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive
خشم را فرو نشاندن، استمالت کردن، تسکین دادن
- sacrifices made to propitiate gods
- قربانیانی که برای خشنود کردن خدایان ایثار می‌شدند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد propitiate

  1. verb Make peace with
    Synonyms: appease, conciliate, pacify, adapt, calm, conform, mediate, atone, placate, reconcile, soothe
  2. verb To ease the anger or agitation of
    Synonyms: calm, appease, assuage, conciliate, dulcify, gentle, mollify, pacify, placate, soften, soothe, sweeten

ارجاع به لغت propitiate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «propitiate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/propitiate

لغات نزدیک propitiate

پیشنهاد بهبود معانی