با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Proportions

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    proportioned
  • شکل سوم:

    proportioned
  • وجه وصفی حال:

    proportioning

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun plural
سهم، قسمت، بخش، نسبت، تناسب، اندازه، مقیاس
- fraud of breathtaking proportions
- کلاهبرداری نسبتاٌ بزرگ
- In the tropics plants grow to huge proportions.
- در مناطق استوایی گیاهان به‌ اندازه‌های خیلی بزرگ رشد می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد proportions

  1. noun measurements
    Synonyms: amount, area, breadth, compass, depth, diameter, dimensions, expanse, extent, height, length, magnitude, range, scope, size, volume, width

ارجاع به لغت proportions

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «proportions» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/proportions

لغات نزدیک proportions

پیشنهاد بهبود معانی