امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Prosaic

proʊ- / / prə- prəʊˈzeɪ-ɪk / / prə-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more prosaic
  • صفت عالی:

    most prosaic

معنی

adjective
خالی از لطف، کسل‌کننده، وابسته به نثر، نثری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prosaic

  1. adjective unimaginative
    Synonyms:
    actual banal blah boring clean colorless common commonplace dead diddly drab dry dull everyday factual flat garden-variety hackneyed ho-hum humdrum irksome lackluster lifeless literal lowly lusterless matter-of- fact monotonous mundane nothing nowhere ordinary pabulum pedestrian platitudinous plebeian practicable practical prose prosy routine square stale tame tedious trite uneventful unexceptional uninspiring vanilla vapid workaday yawn zero
    Antonyms:
    creative imaginative interesting thinking

ارجاع به لغت prosaic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prosaic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prosaic

لغات نزدیک prosaic

پیشنهاد بهبود معانی