با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Pushing

ˈpʊʃɪŋ ˈpʊʃɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb
نزدیک، تقریباً (در مورد سن)
- He's pushing sixty but still travels the world.
- نزدیک شصت سالگی است اما هنوز به دور دنیا سفر می‌کند.
- Even though he's pushing seventy, he's as active as ever.
- با وجود اینکه تقریباً هفتاد ساله است، مثل همیشه فعال است.
adjective
جسور، دلیر (شخص و غیره)، جسورانه، دلیرانه (رفتار و غیره)
- She has a pushing spirit that drives her to pursue her goals
- او روحیه‌ای جسور دارد که او را به سمت اهدافش سوق می‌دهد.
- The team's pushing approach revolutionized the market.
- رویکرد جسورانه‌ی تیم بازار را متحول کرد.
adjective
پررو، سمج
- The pushing salesman's aggressive tactics turned potential customers away.
- تاکتیک‌های تهاجمی فروشنده‌ی پررو، مشتریان بالقوه را دور کرد.
- It's hard to enjoy our backyard when we have such a pushing neighbor.
- سخت است که از حیاط خلوت خود لذت ببریم، وقتی که چنین همسایه‌‌ی سمجی داریم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pushing

  1. adjective Energetic and forceful
    Synonyms: aggressive, forward, ambitious, pushy

ارجاع به لغت pushing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pushing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pushing

لغات نزدیک pushing

پیشنهاد بهبود معانی