امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Quick-witted

kwɪkˈwɪtɪd kwɪkˈwɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین می‌توان از ready-witted به‌ جای quick-witted استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
باهوش، تیز، تیزهوش، زود‌فهم، حاضرجواب (شخص)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The quick-witted detective was able to solve the case in record time.
- کارآگاه تیزهوش توانست در زمان بی‌سابقه‌ای پرونده را حل کند.
- He impressed his friends with his quick-witted response to the teacher's question.
- دوستانش را با پاسخ تیز خود به پرسش معلم تحت تأثیر قرار داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quick-witted

  1. adjective smart
    Synonyms:
    acute agile alert apt astute brainy bright brilliant canny clever facetious humorous intelligent keen knowing nimble-witted on the ball penetrating penetrative perceptive prompt quick quick on the draw quick on the uptake ready savvy sharp sharp as a tack sharp-sighted sharp-witted shrewd slick whiz wired wise witty
    Antonyms:
    slow slow-witted stupid uneducated

ارجاع به لغت quick-witted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quick-witted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quick-witted

لغات نزدیک quick-witted

پیشنهاد بهبود معانی