امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Raid

reɪd reɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    raided
  • شکل سوم:

    raided
  • سوم‌شخص مفرد:

    raids
  • وجه وصفی حال:

    raiding
  • شکل جمع:

    raids

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
یورش، حمله، تاخت، ورود ناگهانی پلیس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a border raid
- یورش مرزی
- an air raid
- حمله‌ی هوایی
- a raid of the coastal villages by armed bandits
- یورش به دهات ساحلی توسط دزدان مسلح
- police raids upon gambling houses
- ریختن پلیس به قمار‌خانه‌ها
verb - transitive verb - intransitive
حمله کردن، یورش بردن، هجوم آوردن
- a raiding party
- گروه یورش
- Fifty Indians were sent to raid the settlers.
- پنجاه سرخپوست برای یورش به کوچ‌نشینان گسیل شدند.
- Customs agents raided the house.
- مأموران گمرک به داخل خانه ریختند.
- They have been raiding our team and signing up our best players for years.
- سال‌هاست که آن‌ها به تیم ما دستبرد زده و بهترین بازیکنان ما را استخدام کرده‌اند.
- Children raided the refrigerator.
- بچه‌ها به یخچال دستبرد زدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد raid

  1. noun attack, seizure
    Synonyms:
    arrest assault break-in bust capture descent foray forced entrance hit-and-run incursion inroad invasion irruption onset onslaught pull reconnaissance roundup sally shootup sortie surprise attack sweep tipover
  1. verb attack, pillage
    Synonyms:
    assail assault blockade bomb bombard breach break in charge descend on despoil devastate fall upon fire on forage foray harass harry heat inroad invade knock off knock over lean against lean on loot maraud march on overrun pirate plunder rake ransack rifle rob sack sally sally forth shell slough spoliate storm strafe strike sweep swoop tip over torpedo waste
    Antonyms:
    aid assist guard help protect

ارجاع به لغت raid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «raid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/raid

لغات نزدیک raid

پیشنهاد بهبود معانی