با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Recline

rɪˈklaɪn rɪˈklaɪn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
بر پشت خم شدن یا خوابیدن، سرازیر کردن، خم شدن، تکیه کردن، لمیدن
- He was reclining on a pillow and reading a book.
- روی بالش لم داده بود و کتاب می‌خواند.
- The child reclined her head on her father's shoulder and fell asleep.
- کودک سر خود را روی شانه‌ی پدرش تکیه داد و به خواب رفت.
- The doctor asked the patient to recline on the bed.
- دکتر از بیمار خواست که روی تخت دراز بکشد.
- a reclining chair
- صندلی دارای پشتی متحرک، صندلی لمیدنی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد recline

  1. verb lie down
    Synonyms: be recumbent, cant, heel, lay down, lean, lie, list, loll, lounge, repose, rest, slant, slope, sprawl, stretch, stretch out, tilt, tip
    Antonyms: sit up, straighten

ارجاع به لغت recline

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «recline» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/recline

لغات نزدیک recline

پیشنهاد بهبود معانی