امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Reform

rɪˈfɔːrm rɪˈfɔːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    reformed
  • شکل سوم:

    reformed
  • سوم‌شخص مفرد:

    reforms
  • وجه وصفی حال:

    reforming
  • شکل جمع:

    reforms

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C2
اصلاح کردن، اصلاح شدن، بهبود دادن، بهبود یافتن (به ویژه با تغییر رفتار یک فرد یا ساختار چیزی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- to reform the calendar
- اصلاح کردن تقویم
- The new leader wants to reform electoral laws.
- رهبر جدید می‌خواهد قوانین انتخابات را بهبود بخشد.
- Those who wish to reform others must begin with themselves.
- آنان که می‌خواهند دیگران را اصلاح کنند، باید از خودشان شروع کنند.
noun countable
اصلاح، رفرم، بهبود (به ویژه در رفتار یک فرد یا در ساختار چیزی)
- reform of the laws
- اصلاح قوانین
- a school for reform of young criminals
- مدرسه‌ای برای اصلاح تبهکاران جوان
adjective
مربوط به یا طرفدار اصلاحات
- a reform movement
- جنبش اصلاح‌گرا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reform

  1. verb correct, rectify
    Synonyms:
    ameliorate amend better bring up to code change one’s ways clean up clean up one’s act convert correct cure emend go straight improve make amends make over mend rearrange rebuild reclaim reconstitute reconstruct redeem refashion regenerate rehabilitate remake remedy remodel renew renovate reorganize repair resolve restore revise revolutionize rework shape up standardize swear off transform turn over a new leaf uplift
    Antonyms:
    hurt impair worsen

لغات هم‌خانواده reform

  • verb - intransitive
    form

ارجاع به لغت reform

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reform» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reform

لغات نزدیک reform

پیشنهاد بهبود معانی