امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Region

ˈriːdʒn ˈriːdʒn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    regions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
ناحیه، منطقه، بخش، سرزمین، فضا، محوطه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- the country's remote regions
- سرزمین‌های دورافتاده‌ی کشور
- pain in the region of the heart
- درد در ناحیه‌ی قلب
- the aquatic regions of the earth
- نواحی آبی کره‌ی زمین
- in the dark regions of the night sky
- در بخش‌های تاریک آسمان در شب
- the high regions of mathematics
- زمینه‌های عالی ریاضیات
- the abdominal region
- ناحیه‌ی شکم
- the lowest regions of the ocean
- زیرین‌ترین بخش‌های اقیانوس
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد region

  1. noun area, domain; scope
    Synonyms:
    arena bailiwick belt block clearing country demesne district division domain dominion environs expanse field ghetto ground inner city jungle land locale locality neck of woods neighborhood part place precinct province quarter range realm scene section sector shire sphere stomping ground suburb terrain territory tract turf vicinity walk ward world zone

لغات هم‌خانواده region

ارجاع به لغت region

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «region» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/region

لغات نزدیک region

پیشنهاد بهبود معانی