با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Regional

ˈriːdʒnəl ˈriːdʒnəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
منطقه‌ای، محلی، ناحیه‌ای
- We must allow local needs to take precedence over regional.
- باید بگذاریم نیازهای محلی بر نیازهای منطق‌های ارجحیت داشته باشد.
- regional problems as well as those of the capital
- مسائل شهرستان‌ها و همچنین مسائل پایتخت
- a regional turn of speech
- لهجه‌ی محلی
- the regional government
- دولت محلی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد regional

  1. adjective Relating to or restricted to a particular territory
    Synonyms: local, sectional, territorial, provincial, parochial, zonal, environmental, positional, regionalistic, geographical, topical, localized, locational, insular, topographic

لغات هم‌خانواده regional

ارجاع به لغت regional

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «regional» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/regional

لغات نزدیک regional

پیشنهاد بهبود معانی