امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Regulation

ˌreɡjəˈleɪʃn ˌreɡjəˈleɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    regulations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
قاعده، دستور، قانون، آیین‌نامه، مقرره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- according to regulations
- طبق مقررات
- Observe the regulations.
- مقررات را رعایت کنید.
- a regulation cap for nurses
- کلاه مقرر شده برای پرستاران
- the regulation components of a Thanksgiving dinner
- مخلفات مقرره شام عید شکرگزاری
noun
تنظیم، تعدیل
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد regulation

  1. noun managing, organizing
    Synonyms:
    adjustment administration arrangement classification codification control coordination direction governance governing government guidance handling management moderation modulation reconciliation regimentation reorganization settlement standardization superintendence supervision systematization tuning
    Antonyms:
    deregulation disorganization mismanagement
  1. noun rule, requirement
    Synonyms:
    bible book canon chapter and verse code commandment decree decretum dictate direction edict law no-nos numbers order ordinance precept prescript principle procedure reg standing order statute
    Antonyms:
    lawlessness

لغات هم‌خانواده regulation

ارجاع به لغت regulation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «regulation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/regulation

لغات نزدیک regulation

پیشنهاد بهبود معانی