امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Related

rɪˈleɪtɪd rɪˈleɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    relates
  • وجه وصفی حال:

    relating
  • صفت تفضیلی:

    more related
  • صفت عالی:

    most related

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
مربوط، وابسته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- We are related through our mothers.
- از طریق مادرهایمان با هم نسبت داریم.
- related subjects
- موضوعات مربوطه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد related

  1. adjective connected, accompanying
    Synonyms: affiliated, agnate, akin, alike, allied, analogous, associated, cognate, complementary, concomitant, connate, connatural, consanguine, convertible, correlated, correspondent, dependent, enmeshed, fraternal, germane, incident, interchangeable, interconnected, interdependent, interrelated, intertwined, interwoven, in the same category, in touch with, joint, knit together, like, linked, mutual, of that ilk, parallel, pertinent, reciprocal, relevant, similar, tied up
    Antonyms: alien, different, disassociated, disconnected, dissimilar, foreign, unrelated

لغات هم‌خانواده related

ارجاع به لغت related

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «related» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/related

لغات نزدیک related

پیشنهاد بهبود معانی