امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Renew

rɪˈnuː rɪˈnjuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    renewed
  • شکل سوم:

    renewed
  • سوم‌شخص مفرد:

    renews
  • وجه وصفی حال:

    renewing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
تمدید کردن (گذرنامه و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He renewed his passport.
- گذرنامه‌ی خود را تمدید کرد.
- The books you borrow from the library can be renewed three times.
- کتاب‌هایی که از کتابخانه به امانت می‌گیرید، می‌توان سه بار تمدید کرد.
- His contract was renewed.
- قرارداد او تمدید شد.
verb - transitive
تکرار کردن
- The workers renewed their demand.
- کارگران خواسته‌ی خود را تکرار کردند.
- I renewed my offer.
- پیشنهاد خود را تکرار کردم.
verb - intransitive
از سر گرفتن، دوباره شروع کردن
- The enemy renewed its attacks.
- دشمن حملات خود را از سرگرفت.
- They renewed their friendship.
- دوستی خود را از سر گرفتند.
- Parvin was unwilling to rise and renew her hike.
- پروین تمایلی به برخاستن و از سر گرفتن پیاده‌روی خود نداشت.
verb - transitive
تجدید کردن، نو کردن (چیزی)، نیرو بخشیدن به، جان تازه دمیدن در، سرحال آوردن، زنده کردن (شخص)
- A good night's sleep renewed her strength.
- یک شب خواب راحت به او نیروی تازه بخشید.
- The therapist helped her client renew their sense of self-worth and purpose through therapy sessions.
- درمانگر به مراجعش کمک کرد تا حس ارزشمندی و هدف خود را با جلسات درمانی زنده کند.
verb - transitive
تعویض کردن، عوض کردن، باز نو کردن، جای چیزی را دوباره پر کردن، جایگزین کردن
- to renew worn tires
- تایرهای فرسوده را عوض کردن
- to renew water in a tank
- آب مخزن را عوض کردن
- This light bulb needs renewing.
- این لامپ باید عوض شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد renew

  1. verb start over; refurbish
    Synonyms:
    begin again brace breathe new life into bring up to date continue exhilarate extend fix up freshen gentrify go over mend modernize overhaul prolong reaffirm reawaken recommence recondition recreate reestablish refit refresh regenerate rehabilitate reinvigorate rejuvenate remodel renovate reopen repair repeat replace replenish restate restock restore resume resuscitate retread revitalize revive spruce stimulate transform
    Antonyms:
    finish halt kill stop

لغات هم‌خانواده renew

  • verb - transitive
    renew

ارجاع به لغت renew

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «renew» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/renew

لغات نزدیک renew

پیشنهاد بهبود معانی