امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Resonate

ˈrezəneɪt ˈrezəneɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    resonated
  • شکل سوم:

    resonated
  • سوم‌شخص مفرد:

    resonates
  • وجه وصفی حال:

    resonating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
طنین‌انداز شدن، پیچیدن، طنین انداختن، پخش شدن، پژواک کردن، انعکاس یافتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The sound of waves had resonated against the rocky shore.
- صدای امواج در ساحل سنگی طنین‌ انداخته بود.
- The empty room made the guitar's melody resonate beautifully.
- اتاق خالی باعث شد که ملودی گیتار به‌زیبایی انعکاس یابد.
- The music will resonate in our hearts long after it ends.
- این موسیقی تا مدت‌ها پس از پایان در قلب ما طنین‌انداز خواهد بود.
verb - intransitive
(از کیفیت یا تأثیری) سرشار بودن، مملو بودن، مالامال بودن، آکنده بودن، پر بودن
- Her words resonate with hope and passion.
- سخنان او سرشار از امید و اشتیاق بودند.
- The Indian movie resonated with deep emotions and significant moments.
- فیلم هندی مملو از احساسات عمیق و لحظات برجسته بود.
verb - intransitive
به قوت خود باقی ماندن، استمرار داشتن، تداوم یافتن، ادامه‌دار بودن، پابرجا بودن
- His passion for music resonates within every note he plays.
- اشتیاق او به موسیقی در هر نتی که می‌نوازد پابرجا است.
- The artist's message continues to resonate across various generations.
- پیام این هنرمند در میان نسل‌های مختلف تداوم خواهد یافت.
verb - intransitive
تداعی‌بخش بودن، ارتباط حسی و اشتراکی به وجود آوردن
- Kaveh's experiences resonate powerfully with me.
- تجربیات کاوه برای من بسیار تداعی‌بخش هستند.
- The melody of the song resonates with me every time I hear it.
- هر بار که ملودی این آهنگ را می‌شنوم احساساتم برانگیخته می‌شوند.
verb - intransitive
صحه گذاشتن، تصدیق کردن، هم‌سو بودن، موافق بودن
- The message in the book is one I really resonate with.
- پیام این کتاب چیزی است که من با آن بسیار موافقم.
- When he expressed his love for nature, I definitely resonated with that.
- وقتی عشقش به طبیعت را ابراز کرد، کاملاً با او هم‌سو بودم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد resonate

  1. verb resound
    Synonyms:
    echo oscillate reproduce reverberate ring sound vibrate

ارجاع به لغت resonate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «resonate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/resonate

لغات نزدیک resonate

پیشنهاد بهبود معانی