امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Resultant

American: rɪˈzʌltənt British: rɪˈzʌltənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
منتجه، بردار، برایند، حاصل، منتج‌شونده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
noun adjective
منتجه، برایند
- a resultant force
- نیروی حاصله
- Success is the resultant of millions of decisions.
- موفقیت پیامد میلیون‌ها تصمیم‌گیری است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد resultant

  1. noun Something brought about by a cause
    Synonyms:
    result outcome aftermath consequence corollary effect end product event fruit harvest issue end point precipitate ramification sequel final-result sequence sequent upshot termination
  1. noun A vector that is the sum of two or more other vectors
    Synonyms:
    vector-sum
  1. adjective Following or accompanying as a consequence
    Synonyms:
    consequent attendant accompanying concomitant incidental ensuant sequent

ارجاع به لغت resultant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «resultant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/resultant

لغات نزدیک resultant

پیشنهاد بهبود معانی