امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ruling

ˈruːlɪŋ ˈruːlɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ruled
  • شکل سوم:

    ruled
  • سوم‌شخص مفرد:

    rules

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective countable C2
حکم، تصمیم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun adjective countable
تصمیم، حکم، حکمرانی، رایج، متصدی
- according to the latest ruling of the court
- طبق آخرین رأی دادگاه
- the ruling party
- حزب مصدر کار
- the ruling class
- هیئت حاکمه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ruling

  1. adjective dominant, governing
    Synonyms: cardinal, central, commanding, controlling, leading, overriding, overruling, pivotal, regnant, reigning, sovereign, supreme, upper
    Antonyms: inferior, subjective, submissive, yielding
  2. adjective prevailing, main
    Synonyms: chief, current, dominant, pivotal, popular, predominant, preeminent, preponderant, prevalent, principal, rampant, rife, widespread
    Antonyms: inferior, minor, subordinate
  3. noun judgment, decree
    Synonyms: adjudication, decision, directive, edict, finding, law, order, precept, pronouncement, resolution, rule, ukase, verdict
    Antonyms: plea

لغات هم‌خانواده ruling

ارجاع به لغت ruling

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ruling» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ruling

لغات نزدیک ruling

پیشنهاد بهبود معانی