با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Runaway

ˈrʌnəweɪ ˈrʌnəweɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    runaways

معنی و نمونه‌جمله‌ها

گریخته، فراری، در رفته، افسار گریخته، شخص فراری یا گریخته
- a runaway horse
- اسب فراری
- The runaways were captured.
- فراریان را گرفتند.
- They made their runaway together.
- آن‌ها با هم فرار کردند.
- a runaway marriage
- ازدواج دختر و پسر فراری
- runaway inflation
- تورم مهار‌نشدنی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد runaway

  1. adjective out of control
    Synonyms: delinquent, disorderly, escaped, fleeing, fugitive, loose, out of hand, running, uncontrolled, wild
    Antonyms: controlled, stable, staying, steady
  2. noun person who is trying to escape
    Synonyms: absconder, delinquent, deserter, escapee, escaper, fugitive, lawbreaker, maroon, offender, truant, wanted person

ارجاع به لغت runaway

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «runaway» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/runaway

لغات نزدیک runaway

پیشنهاد بهبود معانی