امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rustic

ˈrʌstɪk ˈrʌstɪk
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

این لغت به شکل rustical نیز نوشته می‌شود ولی شکل نوشتاری rustic رایج است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
روستایی، مربوط به روستا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- We spent the weekend in a cozy rustic cabin in the mountains.
- آخر هفته را در یک کلبه‌ی روستایی دنج در کوهستان گذراندیم.
- The rustical landscape was dotted with quaint little cottages and rolling green pastures.
- منظره‌ی روستا پر از کلبه‌های کوچک و عجیب و چراگاه‌های سبز بود.
adjective
نتراشیده، پرداخت‌نشده، بدون پرداخت، یغوز (میز و غیره)
- rustic chairs
- صندلی‌های پرداخت‌نشده
- The rustic furniture in the living room was crafted from the limbs of trees found on the property.
- مبلمان نتراشیده‌ی اتاق نشیمن از شاخ و برگ درختان موجود در ملک ساخته شده است.
adjective
دهاتی
- a simple rustic
- یک دهاتی ساده‌لوح
- The rustic behavior of the teenagers at the party showed a lack of sophistication and refinement.
- رفتار دهاتی این نوجوانان در مهمانی نشان از عدم پختگی و ظرافت داشت.
adjective
ساده
- We decided to have a rustic wedding.
- تصمیم گرفتیم عروسی‌ای ساده برگزار کنیم.
- She preferred the rustic beauty of the countryside over the bustling city life.
- او زیبایی ساده‌ی حومه‌ی شهر را به زندگی شلوغ شهری ترجیح می‌داد.
noun
روستایی، ساکن روستا
- The rustic had a deep connection to nature and enjoyed spending his days exploring the countryside.
- این روستایی ارتباط عمیقی با طبیعت داشت و از گذراندن روزهای خود در حومه‌ی شهر لذت می‌برد.
- The rustic's strong work ethic and dedication to his craft made him a respected member of the rural community.
- اخلاق کاری قوی و تعهد این ساکن روستا به دست‌ورزی‌اش او را به عضوی محترم در جامعه‌ی روستایی تبدیل کرد.
noun
دهاتی، رعیت، پشت‌کوهی، دست‌وپاچلفتی
- The rustic was content with his simple life.
- اون دهاتی از زندگی ساده‌ی خود راضی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rustic

  1. adjective country, rural
    Synonyms:
    agrarian agricultural Arcadian artless austere bucolic countrified homely homespun homey honest natural outland pastoral picturesque plain primitive provincial simple sylvan unaffected unpolished unrefined unsophisticated verdant
    Antonyms:
    city metropolitan suburban urban
  1. adjective crude, uncouth
    Synonyms:
    awkward boorish churlish clodhopping clownish coarse countrified dull foolish graceless ignorant inelegant loutish maladroit rough rude stupid uncultured uneducated ungainly unmannerly unpolished unsophisticated
    Antonyms:
    couth cultured polished refined sophisticated
  1. noun person from the country, with little experience
    Synonyms:
    backwoodsperson boor country cousin countryperson farmer hayseed hick hillbilly mountaineer peasant provincial redneck rural yokel
    Antonyms:
    city boy

ارجاع به لغت rustic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rustic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rustic

لغات نزدیک rustic

پیشنهاد بهبود معانی