با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Rusticate

ˈrʌstɪkeɪt ˈrʌstɪkeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    rusticated
  • شکل سوم:

    rusticated
  • سوم شخص مفرد:

    rusticates
  • وجه وصفی حال:

    rusticating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
روستایی‌نما کردن (سبک روستایی به چیزی دادن)
- a rusticated wall
- دیوار روستایی‌‌نما‌شده
- The artist decided to rusticate the wooden table.
- هنرمند تصمیم گرفت میز چوبی را روستایی‌نما کند.
verb - transitive
انگلیسی بریتانیایی قدیمی اخراج کردن (موقتی) (دانشجو یا دانش‌آموز به عنوان تنبیه)
- The disciplinary committee voted to rusticate the student.
- کمیته‌ی انضباطی رأی به اخراج موقت این دانش‌آموز داد.
- The dean chose to rusticate the student for an entire academic year.
- رئیس دانشگاه تصمیم گرفت که دانشجو را به مدت یک سال تحصیلی اخراج کند.
verb - intransitive verb - transitive
ساکن ده شدن، در روستا ساکن شدن، زندگی روستایی اختیار کردن، به روستا فرستادن (برای زندگی)
- In summertime, we used to rusticate.
- تابستان‌ها به دهات می‌رفتیم.
- a long period of rustication
- دوران طولانی زندگی روستایی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rusticate

  1. verb Suspend temporarily from college or university, in England
    Synonyms: send-down

ارجاع به لغت rusticate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rusticate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rusticate

لغات نزدیک rusticate

پیشنهاد بهبود معانی