امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Saturated

ˈsætʃəreɪtɪd ˈsætʃəreɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    saturates
  • وجه وصفی حال:

    saturating
  • صفت تفضیلی:

    more saturated
  • صفت عالی:

    most saturated

معنی

adjective
اشباع‌شده، سیر‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد saturated

  1. adjective (of color) being chromatically pure; not diluted with white or grey or black
    Synonyms:
    soggy drenched imbued full pure concentrated sodden sopped
    Antonyms:
    unsaturated
  1. verb Drench, wet through
    Synonyms:
    soaked wetted steeped soused drenched sopped soddened doused
    Antonyms:
    dry starved dehydrated
  1. verb Infuse or fill completely
    Synonyms:
    impregnated permeated wetted transfused imbued submerged steeped suffused soused sopped pervaded soaked penetrated ingrained imbrued glutted freighted filled drenched dampened charged
  1. adjective Used especially of organic compounds; having all available valence bonds filled
    Antonyms:
    unsaturated

ارجاع به لغت saturated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «saturated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/saturated

لغات نزدیک saturated

پیشنهاد بهبود معانی