با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Scarce

skers skeəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb C1
کمیاب، کم، نادر، اندک، تنگ، قلیل، به‌ندرت
- Fruits are cheap when they are plentiful and expensive when they are scarce.
- میوه‌ها در هنگام فراوانی ارزان و در زمان کمیابی گران هستند.
- Peyman collects scarce stamps.
- پیمان تمبرهای کمیاب را گردآوری می‌کند.
- Onions have once again been scarce for sometime.
- مدتی است که دوباره پیاز نایاب شده است.
- His paintings have now become quite scarce.
- نقاشی‌های او اکنون بسیار کمیاب شده‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scarce

  1. adjective insufficient, infrequent
    Synonyms: at a premium, deficient, failing, few, few and far between, in short supply, limited, occasional, rare, scant, scanty, seldom, seldom met with, semioccasional, short, shortened, shy, sparse, sporadic, truncated, uncommon, unusual, wanting
    Antonyms: abundant, frequent, plentiful, sufficient

Idioms

  • make oneself scarce

    (عامیانه) کم پیدا شدن، رفتن، جیم شدن، فلنگ را بستن

ارجاع به لغت scarce

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scarce» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scarce

لغات نزدیک scarce

پیشنهاد بهبود معانی