با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Scenery

ˈsiːnəri ˈsiːnəri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B1
چشم‌انداز، منظره
- mountain scenery
- منظره‌ی کوهستانی
- The scenery around Ghamsar is beautiful.
- چشم‌انداز اطراف قمصر زیباست.
noun uncountable
سینما و تئاتر صحنه، سن، دکور (در نمایش)، صحنه‌پردازی
- scenery by: Akbar Rohani
- صحنه‌پردازی از: اکبر روحانی
- The scenery consisted of two chairs and a tree.
- صحنه شامل دو صندلی و یک درخت بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scenery

  1. noun surroundings
    Synonyms: backdrop, decor, flat, flats, furnishings, furniture, landscape, mise en scène, neighborhood, properties, props, prospect, set, setting, spectacle, sphere, stage set, stage setting, terrain, view, vista

Collocations

ارجاع به لغت scenery

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scenery» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scenery

لغات نزدیک scenery

پیشنهاد بهبود معانی