Scheme
skiːm
skiːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
-
گذشته‌ی ساده:
schemed -
شکل سوم:
schemed -
سوم‌شخص مفرد:
schemes -
وجه وصفی حال:
scheming -
شکل جمع:
schemes
معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
noun
countable
B2
برنامه، طرح، نقشه، ترتیب، رویه، تدبیر، تمهید
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- طرحی تازه برای برق‌رسانی به روستاها
- تدبیر دولت برای پیکار با بی‌سوادی
- برنامه‌ی بیمه‌ی سلامتی
- ترفندی برای اعمال نفوذ در دستگاه دولت
- حقه‌‌ای دیگر برای گول‌زدن کشاورزان سالخورده
- آرایش رنگ‌ها
- نظام چیزها در جهان مادی
verb - transitive
نقشه ریختن، توطئه چیدن، دسیسه کردن، سوسه آمدن
- دشمنانش برای اخراج او نقشه می‌چیدند.
- مرد حقه‌باز
- علیه من دسیسه کردند.
مترادف و متضاد scheme
-
noun course of actionSynonyms:arrangement blueprint chart codification contrivance design device diagram disposition draft expedient game plan layout order ordering outline pattern plan presentation program project proposal proposition purpose schedule schema strategy suggestion system tactics theory
-
noun plot, maneuver to get resultSynonyms:action angle brainchild cabal conspiracy covin dodge frame-up game game plan gimmick hookup hustle hype intrigue layout machination picture pitch ploy practice proposition put-up job ruse scenario scene setup shift story stratagem subterfuge tactics trick twist
ارجاع به لغت scheme
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «scheme» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scheme
لغات نزدیک scheme
- - schematization
- - schematize
- - scheme
- - schemer
- - scheming