با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Scrabble

ˈskræbl ˈskræbl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive
دستمالی کردن، خط‌خط کردن، سرسری چیز نوشتن، دستمالی، تقلا
- She fell scrabbling on the dirt and begging.
- بر خاک چنگ می‌زد و التماس می‌کرد.
- words scrabbled on the door
- کلماتی که با خط بد روی در نوشته شده بود
- By hard scrabbling he succeeded in pulling the cart out of the gutter.
- با تقلای سخت موفق شد گاری را از جوی بیرون بیاورد.
- She scrabbled up a supper out of the leftovers.
- با سرهم کردن پس‌مانده‌ها شام درست کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scrabble

  1. verb Write down quickly without much attention to detail
    Synonyms: scribble, clamber, grope, grope-for, scape, struggle
  2. noun An aimless drawing
    Synonyms: scribble, barbouillage, doodle

ارجاع به لغت scrabble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scrabble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scrabble

لغات نزدیک scrabble

پیشنهاد بهبود معانی