امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Security

səˈkjʊrət̬i sɪˈkjʊərəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    securities

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B1
امنیت، ایمنی، (صفت‌گونه) امنیتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- A good police force guarantees our security.
- یک نیروی پلیس خوب امنیت ما را تضمین می‌کند.
- national security
- امنیت ملی
- security measures
- اقدامات امنیتی
noun uncountable
حراست، نیروهای امنیتی
- The security's quick response prevented any unauthorized access to the premises.
- واکنش سریع حراست مانع از هرگونه دسترسی غیرمجاز به محل شد.
- Security ensures the safety of the building.
- نیروهای امنیتی ایمنی ساختمان را تضمین می‌کنند.
noun uncountable C1
امنیت، تضمین (شغلی و مالی و غیره)
- Employees often prioritize job security over other aspects of a position.
- کارمندان اغلب امنیت شغلی را بر سایر جنبه‌های یک موقعیت در اولویت قرار می‌دهند.
- Losing a job can threaten one's financial security.
- از دست دادن شغل می‌تواند تضمین مالی فرد را تهدید کند.
noun uncountable
اقتصاد وثیقه، گرو، تضمین link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده
- He is willing to go security for his friend.
- او حاضر است ضامن رفیقش بشود.
- She had to put up her car as security.
- مجبور شد ماشینش را به‌عنوان تضمین بگذارد.
noun
(در جمع) اوراق بهادار
- The securities market is a key player in the global economy.
- بازار اوراق بهادار بازیگری کلیدی در اقتصاد جهانی است.
- Government-issued securities are considered low-risk investments.
- اوراق بهادار منتشرشده توسط دولت به‌عنوان سرمایه‌گذاری‌های کم‌خطر در نظر گرفته می‌شود.
noun uncountable C2
اطمینان‌ خاطر، خاطرجمعی
- Family bonds provide a sense of security.
- پیوندهای خانوادگی باعث ایجاد احساس اطمینان‌ خاطر می‌شوند.
- An extra lock on the door gives me a feeling of security.
- یک قفل اضافی بر در به من احساس خاطر‌جمعی می‌دهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد security

  1. noun safety, protection
    Synonyms:
    aegis agreement armament armor asylum bail bond care collateral compact contract covenant cover custody defense earnest freedom guarantee guard immunity insurance pact pawn pledge precaution preservation promise redemption refuge retreat safeguard safekeeping safeness safety measure salvation sanctuary shelter shield surety surveillance token ward warrant
    Antonyms:
    danger insecurity peril trouble
  1. noun peace of mind
    Synonyms:
    assurance calm certainty confidence conviction ease freedom positiveness reliance soundness sureness surety
    Antonyms:
    insecurity uncertainty worry

Collocations

لغات هم‌خانواده security

  • noun
    security

ارجاع به لغت security

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «security» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/security

لغات نزدیک security

پیشنهاد بهبود معانی