با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Self-composed

ˌselfkəmˈpoʊzd ˌselfkəmˈpəʊzd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
موسیقی خودسروده، خودساخته
- The singer performed a self-composed song that resonated with the audience.
- این خواننده آهنگی خودسروده را اجرا کرد که به دل مخاطبان نشست.
- The orchestra played a self-composed symphony that was both innovative and captivating.
- ارکستر سمفونی خودساخته‌ای را نواخت که هم نوآورانه و هم گیرا بود.
adjective
خوددار، خویشتن‌دار، مسلط بر خود، آرام، خونسرد، متین
- The self-composed athlete stayed focused and determined, leading his team to victory.
- این ورزشکار مسلط بر خود متمرکز و مصمم ماند و تیمش را به پیروزی رساند.
- Despite the chaos around her, she remained self-composed.
- علی‌رغم هرج‌ومرج اطرافش، او خویشتن‌دار باقی ماند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد self-composed

  1. adjective
    Synonyms: calm, collected, poised

ارجاع به لغت self-composed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «self-composed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/self-composed

لغات نزدیک self-composed

پیشنهاد بهبود معانی