امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Self-command

selfkəˈmɑːnd selfkəˈmɑːnd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
قدیمی خویشتن‌داری، تسلط بر نفس، خودکنترلی، خودفرمانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- His self-command allowed him to resist the temptation to eat the entire cake.
- تسلط بر نفس به او امکان داد تا در برابر وسوسه‌ی خوردن کل کیک مقاومت کند.
- Her self-command was evident as she politely declined the offer despite her desire to accept.
- خودکنترلی او مشهود بود زیرا او این پیشنهاد را علی‌رغم تمایلش به پذیرش، به‌طور مؤدبانه رد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد self-command

  1. noun The trait of resolutely controlling your own behavior
    Synonyms:
    self-control self-possession possession willpower will-power self-will

ارجاع به لغت self-command

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «self-command» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/self-command

لغات نزدیک self-command

پیشنهاد بهبود معانی