با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Shave

ʃeɪv ʃeɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    shaved
  • شکل سوم:

    shaven
  • سوم شخص مفرد:

    shaves
  • وجه وصفی حال:

    shaving
  • شکل جمع:

    shaves

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
تراشیدن، رنده کردن، ریش تراشیدن، خراش دادن
- I shave every day.
- من هر روز ریش می‌تراشم.
- Ali shaved off his mustache.
- علی سیبیلش را زد.
- to make the door close right; he shaved the bottom of it
- برای اینکه درست بسته شود، پایین در را تراشید.
- shaved ham
- گوشت خوک رنده‌شده
- The bullet shaved his shoulder.
- گلوله شانه‌اش را خراشاند.
noun countable
تراش
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shave

  1. verb cut outer covering off
    Synonyms: barber, brush, clip, crop, cut, cut back, cut down, decorticate, graze, kiss, make bare, pare, peel, plane, prune, shear, shingle, shred, skim, skin, slash, slice thin, sliver, strip, touch, trim

Idioms

  • a close shave

    ریش‌تراشی از ته

    (عامیانه) نزدیک به خطر، احتمال وقوع (چیزی)

ارجاع به لغت shave

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shave» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shave

لغات نزدیک shave

پیشنهاد بهبود معانی