با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Shiny

ˈʃaɪni ˈʃaɪni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    shinier
  • صفت عالی:

    shiniest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
صیقلی، براق، آفتابی، درخشان، پرنور
- a shiny night
- یک شب روشن
- a warm and shiny day
- یک روز گرم و آفتابی
- shiny shoes
- کفش‌های براق
- a new shiny coin
- یک سکه‌ی نو و براق
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shiny

  1. adjective bright, glistening
    Synonyms: agleam, burnished, clear, gleaming, glossy, lustrous, polished, satiny, sheeny, slick, sparkling, sunny
    Antonyms: dark, dull

لغات هم‌خانواده shiny

ارجاع به لغت shiny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shiny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shiny

لغات نزدیک shiny

پیشنهاد بهبود معانی