با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Shudder

ˈʃʌdər ˈʃʌdə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    shuddered
  • شکل سوم:

    shuddered
  • سوم شخص مفرد:

    shudders
  • وجه وصفی حال:

    shuddering
  • شکل جمع:

    shudders

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive C2
لرزیدن، مشمئز شدن، ارتعاش
- I shuddered at the sight of his blood.
- با دیدن خون او چندشم شد.
- He shuddered to think that someday they too will have an atomic bomb.
- فکر اینکه آن‌ها هم روزی بمب اتمی خواهند داشت، لرزه بر اندامش افکند.
- The train slowed down, shuddered, and stopped.
- قطار آهسته شد، به لرزه درآمد و ایستاد.
- her shudder at seeing the putrid corpse
- چندش او از دیدن نعش گندیده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shudder

  1. verb shake, quiver
    Synonyms: convulse, dither, gyrate, jitter, quake, shimmy, shiver, tremble, tremor, twitter, wave
    Antonyms: steady

ارجاع به لغت shudder

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shudder» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shudder

لغات نزدیک shudder

پیشنهاد بهبود معانی