امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sidekick

ˈsaɪdˌkɪk ˈsaɪdˌkɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    sidekicks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable informal
دستیار، شخص تابع، آدم پیرو، وردست، نوچه، پادو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Every hero needs a loyal sidekick by their side.
- هر قهرمانی در کنار خود به یک دستیار وفادار نیاز دارد.
- The detective's sidekick always found the missing clues.
- وردست کارآگاه همیشه سرنخ‌های گم‌شده را پیدا می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sidekick

  1. noun companion
    Synonyms:
    accompaniment accomplice aide ally amigo assistant associate buddy chum cohort colleague comrade consort coworker crony friend pal partner playmate

ارجاع به لغت sidekick

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sidekick» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sidekick

لغات نزدیک sidekick

پیشنهاد بهبود معانی